من و آن دوتاوقتی با اجازهی یکی از آن دوتا میان رابطه میروی و دیگری را بازخواست میکنی، یا سوال میکنی، یا توضیح درخواست میکنی، یا هرچه، چقدر خودت را توجیه میدانی؟ وقتی هنوز سوالی را که یکی از دو درخواست کرده از دیگری بپرسی، مطرح نکردهای، و نمیدانی حق داری مطرح کنی یا خیر، درواقع داری از خودت سوال میکنی، من کجای این رابطه هستم.اعتیادی که دیگران را به خاطرش تقبیح میکردم گریبان را گرفت. شاید هم فقط کمی نفس کشیدن است. سرک کشیدن در زندگی دیگران! آنجا که خودشان میخواهند. اما مگر فرقی دارد که بخواهند یا نه. مهم این است که سوژه زندگی من خودم هستم و نه دیگران. این جمله را سالها قبل دوستی به من گفت. در تقبیح رفتار کسانی که مدام در زندگی دیگران فضولی میکنند.اما این روزها مردم از خصوصیترین لحظههایشان عکس و فیلم میگیرند و منتشر میکنند. خب که چی! "خب که چی" که اصلا مهم نیست. مهم این است که خب که چی، تو گوش میدهی و نگاهشان میکنی.بگذریم؛ از مداخله میگفتم. گاهی فقط خودت را فریب میدهی که خب از من خواسته دیگه. من باید کمک کنم دیگه. بعد هم بیشتر فرو رفتهای در زندگی دیگران و بعدتر هم باید با شخص چهارمی که از او هم درخواست شده در رابطه وارد شود صحبت کنی. چه دور باطلی. میخواهی به خود بقبولانی که مقصر نیستی. اما فرقی نمیکند. بعد هم بخشی از وجودت میخواهد سرزنش کند که آنهم بیمورد است.آنقدر اهمیت ندارد که بعد از تمام شدنش به آن فکر کنی.امتدادش در ذهنت هم همانقدر بیاهمیت است که بخواهی به خود یادآوری کنی. پروست هم این وسط باز مفاهیم جدید خلق کرد. خودش – روای که لزوما خودش نیست- را از نگاه دیگران میخواهد ببیند. همان کاری که ما هم اغلب میکنیم. و گاه – همانطور که منراوی تجربه حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 109 تاريخ : سه شنبه 15 آذر 1401 ساعت: 12:19